کسی را در نظر بگیرید که موسیقی می نوازد سر کلاس خیاطی می رود در سایت فلان در یک دوره ی غیر حضوری شرکت می کند بهمان برنامه کامپیوتری را یاد می گیرد و البته که در کلاس های آقای بهمانی که تازه از خارج آمده فیلم های زیر خاکی سینمای آلمان را به بوته نقد می کشد دقیقا این جا باید این سوال را از فرد پرسید که مگه تو چند تا دست داری؟
اما من و شما هم آدم هایی را می شناسیم که کار های مختلفی انجام می دهند اما مگه نگفتیم نمی شود ؟
بگذارید مثال زیر را در نظر بگیریم فردی با یک پیچ گوشتی پیچ کهنه ای را باز می کند بعد با آچار فرانسه می رود و شیر آب را درست می کند بعد با فرز بخشی از نرده قدیمی را می برد در آخر هم با فاز متر و سیم چین لامپ را درست می کند در این جا هم شاید بتوان سوال بالا را پرسید یعنی مگه تو چند تا دست داری ؟ معلومه دو تا ولی اگر می خواست همه این کار ها را بدون وسایل و ابزار انجام دهد شاید من هم تعجب کنم از این همه کار مختلفی که انجام داده است پس الان متوجه شدیم که چیزی به اسم ابزار وجود دارد حالا بیایید این مفهوم را به سطح زندگی روزمره خود ببریم شاید تقویمی که در آن یادداشت می کنید تا زمان بندی از دستتان خارج نشود یا منشی شما که کار هایی مثل تلفن زدن و هماهنگی جلسه ها را انجام می دهد یا حتی استفاده از کاغذ و قلم و یادداشت برداری از کتابی که این تازگی ها خوانده ای بتواند ابزاری باشد که بتوانی راحت تر کار کنی و زندگی کنی .به نظر شما چه ابزار های دیگری وجود دارد ؟
پ.ن:آدم ها را به شکل ابزاری نگاه نکنیم .
از مدتها قبل به این فکر می کردم که ما چرا در این کره خاکی قدم نهادیم
حالا که این جا هسیتم چه کاری انجام بدهیم که ما را به غایت قصوی در این زندگی برساند.
بعد تر ها
به این فکر می کردم که آیا اصلا این هدف عالی وجود دارد که در دامنش بیاویزیم
اما این چند روز که خیلی گرفتار تر هستم و کار من را تا پاسی از شب بیدار نگه می دارد با خود می گویم
اگر فکر می کنی همه چیز پوچ است بیشتر کار کن بیشتر و بیشتر تا جایی که هیچ جای خالی باقی نماند.
درباره اسم وبلاگ زیاد فکر کردم اما فکر می کنم شما قبل از اینکه از کسی اسمش را بپرسی سلام می کنی. مهم نیست که اسمش چیست ،لباسش از چه نوع است چه فیلم هایی دیده است ،چه فردایی دارد؟ و ...
پس سلام
حالا من کی هستم ؟
من حسین زارع دانشجوی کامپیوتر دانشگاه امیرکبیر هستم (بله می دانم این تاریخ انقضا دارد) نمی دانم چرا در وبلاگ می نویسم ولی شاید در راه بفهمم که چرا می نویسم مگه این نیست که ما از روی نتایج یک کار می گوییم که آیا این کار را انجام دهیم یا خیر پس اگر در خود ذات نوشتن وبلاگ هدف باشد پس نمی توان دانست آیا هدف برای من مطلوب است یا خیر مگر تا زمانی که آن را انجام دهی . یعنی یه جورایی همون مسیر خودش هدف باشه .