دنیا، حرف ندارد.
فکر کنید هیچ کس در دنیا نمی تواند صحبت کند. آنگاه کارها چگونه بود منظورم از صحبت این است که حتی نوشته هم نبود. آنگاه واژگانی که می دانیم چگونه به منصه ظهور می رسیدند. یک مثال ساده می زنم فکر کنید در دنیای عادی می روید اورژانس دکتری می گوید چیزی نیست درست می شود. حالا در دنیای جدید می روید اورژانس دیگر این دکتر اگر بخواهد همچین چیزی را منتقل کند می بایست مدتی از شما معاینه به عمل آورد. بعدش شاید با یک شست منظورش را متوجه شوید حتی خیلی بهتر از حالت اول.(بهتر متوجه شدن یعنی ایجاد یقین(اعتماد) بیشتر (برای همین است که ما در عرفان مراتب مختلفی برای یقین)) از این می خواستم این نتیجه را بگیریم شاید ما با حرف ها با یکدیگر ارتباط می گیریم ولی دنیا در هرلحظه با دنیای قبل با کارها انجام شده ارتباط می گیرد.(درست است که حرف زدن یک عمل است ولی گفتن اینکه دارم آب می خورم با اینکه آب بخورید خیلی متفاوت است.)امیدوارم فیلم زندگی ما بدون صدا هم قشنگ(به هم پیوسته، بهتر از آن فقط برای تعداد محدودی پیوستگی اش قابل درک باشد) باشد.