دوست داری جای کی باشی ؟
پیش نوشت :شاید انتهای متن کمی سنگین شود اما متن در ابتدا بسیار می تواند جالب باشد .
شاید خیلی از اوقات این سوال را پرسیده باشیم، جواب داده باشیم، یا حتی ما را به فکر واداشته باشد اما این سوال واقعا چه معنایی دارد جای دیگری بودن،واقعا یعنی چی ؟ چگونه تصمیم می گیریم جای مثلا حسن باشیم یا حسن و یا نه حسین ؟ و یا وقتی که خیلی کلیشه ای ،از هرگونه اندیشه ای خالی، می گوییم خودم یعنی چه خودم ؟
لطفا روی این سوال ها بیشتر وقت بگذارید و چه خوب که اینجا هم برای من بنویسیدشان .
بیاید این سوال ها را در شکلی دیگر ببینیم اگر بخواهید کسی را توصیف کنید توصیف نیازمند مشاهده گر است و مشاهده گر با شی وضعیتی می سازد که یکی از آنها می تواند این باشد که آیا مشاهده گر درون شی است یا بیرون آن .که در بستری فراخ تر می تواند صفات دیگری را هم به وضیعت نسبی مشاهده گر و یا شی بدهد .یعنی اینکه آیا من دارم خودم را توصیف می کنم یا خیر دیگری را . دیگر چیزی که می توان انگشت اشاره سویش کشید این است که چرا این چیز تبدیل شده است به وضیعت فعلی اندیشیدن فرد مثلا شما احتمالا به این فکر نمی کنید که باید تکالیف خود را بنویسید اما اگر من از شما سوال بپرسم که آیا تکالیفت را نوشته ای بخش خودآگاه شما آن را زیر چشم می گیرد و از آن آگاه می شود . پس چنین است که در سیر زندگی ما انسان ها (ما نمی دانم چی ها) حوادث تاثیر گذارند در شناخت ما از خودمان و دنیای ما که شناخت ما از آن، تاثیر گذار است بر روی جهانمان.
زیاد دور نرویم من در انتها فکر می کنم چند نکته مهم را باید در توصیفمان مهم بشماریم تعاریف، مکانیزمهای ساختار، حد سیستم .
منظورم از تعریف این است که مثلا شما کتاب را چه تعریف می کنید آنرا چه می بینید البته این جا می توان یک تقسیم بندی مناسب انجام داد به این صورت که به دو دسته انتزاعی و حسی تقسیم کردش.
مکانیزم ها : نگاهی کلان تر است به این صورت که دانایی (که حتما در مرحله تعریف تعریفی از آن ارایه داده شده است) چگونه در دنیای شما کار می کند مثلا یکی از آنها این است که بگویید با دانایی بالاتر احتمالا موفق پیشگی بالاتری داریم دو نکته دارای نیاز به توضیح است اینکه موفق پیشگی از کجا می آید دو اینکه چرا من کلمه احتمال را به کار بردم برای کلمه موفق پیشگی این است که این مثل علایم در زبانها و اتوماتها است که چیزی است که زاینده است و در ضمن بیانگر چگونگی پیچیدگی ساختار محیط است یعنی بستر چگونه است.اما در مورد «احتمالا» این است که ما چون دانش کافی نداریم پس مجبوریم ساختاری احتمالاتی به وجود آوریم .البته زبان یک مدل ساده شده است پس مقداری که از اطلاعات از دست رفته است برای همین خدا احتمالا می بایست همه چیز باشد که هیچ اطلاعاتی را از دست ندهد البته بدانیم این توصیف در ساختاری انجام شده پس ناقص است و برای همین است که هیچ ساختار منطقی نمی تواند خدا را توصیف کند .البته اینجا حرف بسیار است که آیا توصیف همان اثبات وجود است یا خیر .
متنت را سه دور خواندم تا فهمیدم دقیق!
راستش من مدت ها پیش توی وبلاگم مطالبی به نام من کیم می نوشتم :
http://ahbeheshti.ir/?p=94
http://ahbeheshti.ir/?p=91
تقریبا در همین موضوع بود فقط من کمتر فلسفی و بیشتر عملگرا به این موضوع که "طریقه شناخت خودمان چیست" نگاه کردم. این که چگونه تصمیم می گیریم را فکر می کنم حتی خودمان هم نمی دانیم و تحقیقات سال های اخیر توی موضوعات روانشناسی فکر می کنم بیشتر شبیه یافتن ساختار درون اتم بوده یعنی از طریق آزمایش های گوناگون عموما تلاش می کنند مدلی از ساختار درونی مغز بیابند که همان قابلیت ها را داشته باشد اما این که واقعا چگونه انجام می شود به نظر من نیاز به همان دانای کل دارد که خودت گفتی.
منظورت از تعریف را متوجه نشدم. آیا همان تعریف حدود نمی تواند به تنهایی برای تعریف کافی باشد؟ من فکر می کنم تعریف عموما هدفش تعیین جایگاه یک دنیا و راهی برای تمایز دادن محیط ها و دنیاهای مختلف است. در واقع اگر دقیق تر بگویم نفهمیدم سه بخشی که عنوان کردی چرا لازم و چرا کافی اند.
این متنت از لحاظ محتوا به نظرم عالی بود 😍